[RB@Blog_Title]

نیایش از جنس آسماننیایش از جنس آسمان " ای فرزند آدم! هیاهوی بازی¬گونه¬ی تو درسراب دنیا بهر چیست؟ درمیان بازیچه¬های این

نیایش از جنس آسمان " ای فرزند آدم! هیاهوی بازی¬گونه¬ی تو درسراب دنیا بهر چیست؟ درمیان بازیچه¬های این دیار بی-وفا به دنبال چه می¬گردی؟ جان آسمانیت... درون تشنه و فطرت پاک تو، تنها مرامی¬طلبد... مرا می¬خواند!...تو را من برای خودم آفریدم، تو تنها از آن منی و یکتا معبود و پناهگاه توام... باور کن یکتایی¬ام را... باور کن که این باور سرآغاز بندگی و رستگاری توست..." آه... این آوای پرصلابت سخنان کیست که این گونه از سر اشتیاق مرا به خود می¬خواند...؟ کیست آن ناشناسی که دلم را با او سخت آشنا می¬یابم... دریای دلم لبریز از شوق می¬شود که آیا تنها آدمیت است که مرا شایستگی داده که مخاطب این محبت نامه باشم ... و اگر این نباشد، و حساب دل و جان و روحم جدا شود از آدم بودن و تنها افتخارم که اشرف مخلوقاتم! ... چه کنم...؟ حس واژه¬ها در مقابلم ردیف می¬شوند به چه دل خوش کنم آیا ...؟ که همه¬ی وجودم را طوفان گناه و عصیان به یغما برده... که مهر و محبت خالق برقلبم زیر اسب سرکش نفس سرکوب شده... فرو شکسته... و به آتش محبت غیر او سوخته... روسیاهم از کرده¬ی خویش که برای تو بودم و بنده¬ی افسار به دست خویشتن شدم... چشم بربستم پای بر حدود و نبایدها زدم... آه... که نادیده گرفتم دیده¬ی همیشه بیدار تو را... اما ای خداوند غافر الخطیئات!... که در گوش لحظه¬هایم عاشقانه نجوا کردی: "خلقت الاشیاءلاجلک و خلقتک الاجلی" ... اگر در کتاب عاطفه¬ات هیچ نخوانده بودم جز همین یک کلام که "اجیب الدعوه الداع اذا دعان" ... هرگاه مرا بخوانند پاسخ می¬گویم...برایم کفایت می¬کرد که جرات چنین خواسته¬ای در آسمان دلم سایه افکند... که ناله¬ی اغفرلی ذنوبی سر دهم و فریاد کنم از ابلیس و نفس که عهد به عهد شکستنم بسته¬اند از روز ازل... آخر ای بخشنده¬ی معصیت¬های پنهان !... انت الهادی و انا الضال... و هل یرحم الضال الا الهادی...؟ آری چرا ناامیدواری که از سجاد سجاده¬نشینت آموختم: اعوذ بک فلک... آه خدای من! چون کودکی که به مادر پناه می¬برد به آغوش لطف تو پناه می¬برم و سر بر شانه¬های مهربانت می¬نهم و می¬گریم که من به عقوبت نافرمانی پدرم آدم، از تو جدا شده و محبوس شدم در زندان وانفسای دنیا! که اشک نیز تاب بی¬تابی¬ام را ندارد... یا لطیف... ای تنها پناهگاه ... ای از رگ گردن به من خویش¬تر... چگونه به ورطه¬ی نومیدی کشیده شوم وقتی رحیمانه جویای حالم هستی... آری همان به که بگویم: اعوذ برب الفلق... پناه می¬برم از این دیار به تو ای خدای سپیده¬دم... ای خدای سحرگاهان ... ای معبود سحرخیزان و ای نهایت آمال عارفان... به تو پناه می¬برم که تو پناه بی¬پناهان دنیایی... یاریم کن که حضور روشن و هماره¬ات را نبرم... من فقط از تو ، تو را می¬طلبم.. تو که باشی همه چیز هست... و بی¬ تو هرچه که باشد هیچ است... آه... خدای من... هو الوهاب من... مگر نه که بخشنده¬ای...؟ مگر نه که معطی المسئلاتی...؟ مگر خودت نگفتی: انا اسرع شیء نضره اولیائی... پس چرا نمی¬شتابی به یاریم...؟ تا چهار ستون باورم خراب نشده بر سر دلم... آری پاسخت را می¬دانم!... بنده¬ی تو باید بودن، تا پاسخ از تو توان شنیدن... یا جمیل من... بر من ببخش که پریشان¬گویی می¬کنم ... ببخش اگر اشک مجالم نمی¬دهد مهربانی¬هایت را نظاره کنم... خدایا... یعنی یعنی دل از این شکسته¬تر می¬خواهی...؟ که تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری... دل شکسته آورده¬ام مولای من... خوشا به حال آنان که اشک را نه بر گونه¬های خویش که بر دامان و دست¬های تو می¬بارند... خدای بی¬پناهی¬های من ... ای مونس من به هنگام وحشت!... به یاس بگو: رهایم کند... به خستگی بگو: دست از سر دلم بردارد... و به شیطان بگو: من از آن توام... امید نبندد!... ای خدای مجیب الدعوات!... دست ما و دامانت... سر ما و آستانت...

منبع: قنوت دات نت

ادامه مطلب

نظرات ارسال شده

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی